loading...
ترفندها و آموزش كامپيوتر
آخرین ارسال های انجمن
mohammad بازدید : 279 جمعه 10 مهر 1394 نظرات (0)
خب معروف ترین شعر شکسپیر رو میزارم ... ترجمه ی استاد مجتبی مینوی. ببودن یا نبودن، بحث از اين است آيا عقل را شايسته تر آنكه : مدام از منجنيق و تير دوران جفاپيشه ستم بردن و يا بر روي يك دريا مصائب تيغ آهيختن و از راه خلاف ايام آنها را سرآوردن بمردن، خواب رفتن، بس و بتوانيم اگر گفتن كه با يك خفتن تنها همه آلام قلبي و هزاران لطمه و زجر طبيعي را كه جسم ما دچارش هست پايان مي‌توان دادن چنين انجام را بايد به اخلاص آرزوكردن بمردن، خواب رفتن خواب‌رفتن، يحتمل هم خواب‌ديدن ها، همين اشكال كار ماست زيرا اينكه در آن خواب مرگ و بعد از آن کز چنبر اين گير و دار بي‌بقا فارغ شويم آنگه چه رؤياها پديد آيد همين بايد تأمل را برانگيزد همين پروا بلايا را طويل العمر مي‌سازد و گرنه كيست كو تن در دهد در طعن و طنز دهر و آزار ستمگر وهن اهل كبر و رنج خفت از معشوق و سرگرداندن قانون تجريهاي ديواني و خواريها كه دائم مستعدان صبور از هر فرو مايه همي‌بينند اينها جمله در حالي كه هر آني به نوك دشنه‌اي عريان حساب خويش را صافي توان كردن كدامين كس بخواهد اينهمه بار گران بردن عرق‌ريزان و نالان زير ثقل عمر سركردن جز آنكه ترس از چيزي پس از مرگ آن زمين كشف‌ناكرده كه هرگز هيچ سالك از كرانش برنمي‌گردد همانا عزم را حيران و خاطر را مردد كرده ما را برمي انگيزد كه در هر آفت و شري كه مي‌بينيم تاب آورده بيهوده به دامان بلياتي، جز از اينها، كه واقف نيستيم از حال آنها خويشتن را در نيندازيم بدين آيين شعور و معرفت ما را جمله نامرد مي‌سازد بدين سان پوشش انديشه و سودا صفاي صبغه اصلي همت را به روزردي مبدل سازد و نيات والا و گرانسنگ از همين پروا ز مجرا منحرف گرديده از نام عمل محروم مي ماند... شماها هم بذارین شعرای شکسپیر رو! اسطوره ی بدنام!:38:

لینک زیر ادامه مطلب


لینک منبع و پست :یک شعر از مردی بزرگ به اسم شکسپیر
http://www.horrorfans.rozblog.com/Forum/Catgory/19/Post/34
mohammad بازدید : 360 جمعه 10 مهر 1394 نظرات (0)
درود ... حضرت شاعرمی فرماید درحال عصبانیت شعری سرودم که ازاین قرار است: یا علی گفتیم و عشق آغاز شد که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها کلام تو گیاه را بار ور می کند الهی میان اره گیر کنی از تو در شگفت هم نمی توان بود اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل مارا به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا عیب رندان مکن ای زاهد پاک سرشت عیبم مکن آهوی مردم ندیده ام به آبی ها دل خواهم بست، نه به قرمز ها گفنم زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم دیدن بزرگیت را چشم کوچک من بسنده نیست جنبشی در آدم و حوا نهاده سحر، گاه رفتن چه زدی با لطافت جامه اش شولای عریانی است فی الجمله می کنی و فرو می گذارمت ما را سر باغ و بوستان نیست تو را من چشم در راهم شباهنگام اشتباه نکن تا تو را بزنم کتک مفصل و نا بهنگام غم خوارم و اختر است خون خوارم امروز چه شد که کس نیست یارم یار رفته و من بیکارم با شکوفه ها و گل نرگس می شکوفاند ماه نیسانش دشت ها را گفتند فسانه ای و در خواب شدند گفتمش روز و شب تنهاست و خواهد بود هر شب تنهایی در این سرای بی کسی، کسی به در نمی زند حافظ شراب و شاهد و رندی نه وضع توست هر کسی را در قبر خود می خوابانند آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت به او گفتم از سر کوچه رشته آش بخر رفت و پیر برگشت گفتم چرا ؟ گفت: این رشته را به نقد جوانی خریده ام چرا که پول نداشتم مرا، آخرین پاره ی پیکرت را چه چشم پاسخ،از این دریچه های بسته است که تشییع کردم تن بی سرت را حیف که زنده نماندی تا بخوانم برایت بیت آخرم را!!!!!!!! ــــــــــــــــــــــ منتظر شوخی های شما هستم :دی

لینک زیر ادامه مطلب


لینک منبع و پست : شوخی با شعر بزرگان !
http://www.horrorfans.rozblog.com/Forum/Catgory/19/Post/36
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 468
  • کل نظرات : 61
  • افراد آنلاین : 22
  • تعداد اعضا : 226
  • آی پی امروز : 132
  • آی پی دیروز : 41
  • بازدید امروز : 313
  • باردید دیروز : 61
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 531
  • بازدید ماه : 3,429
  • بازدید سال : 53,318
  • بازدید کلی : 473,469